اسرناالخمینی!!!!
قطعه هایی از زندگی روحانی جهادگر
مطلب را با نامه ای از امام خمینی اغاز میکنم!
از خدای متعال توفیقات جناب مستطاب
عمادالاعلام و حجه الاسلام اقای شیخ محمد حسن شریف قنوتی دامت برکاته را مسئلت دارم….
مرجوّ انکه در مظانّ استجابت دعوات،حقیر را از دعای خیر فراموش نفرمائيد.
روح الله الموسوی الخمینی{مهر ۱۳۴۳}
باید برود کلاس دوم!
پدرش اورا به مدرسه برد معلم گفت:
باید برود کلاس دوم!
پدر گفت:بچه ها را میگذارند کلاس اول!
معلم جواب داد:اخر او همه چیز را میتواند بخواند!
خانه ظلمی که مبدل به خانه امام زمان عج کردند!!
شیخ به فرج الله خان-کلانتر جسور وخشن-اردکان گفت:
هرچه اموال داری ارث است و تنها میتوانی مقداری از انرا برای خود برداری.
باصدای خشنی گفت:مگر من مرده ام که برایم تعیین تکلیف میکنی؟
شیخ گفت:منظورم این بود برای قیامتی که هیچ کس به داد دیگری نمیرسد از قبل چیزی فرستاده باشی.
فرج الله خان شدیدا متاثر شدو خانه اش را به شیخ بخشید،ایشان نیمی از خانه را حوزه علمیه کرد و نیمی را مهدیه.فرمود:اینجا خانه ظلم بود خانه ی مهدی اش کردم.{مهدیه اردکان/استان فارس/ دهه ۴۰}
۹شناسنامه با ۹ فامیلی مختلف!!!
ایشان برای فرار از دست ساواک این نه شناسنامه را درست کرده بود،هربار یکی را نشان میداد ولی اخر هرجا میرفت دستگیر میشد.
ماجرای حنا گذاشتن ناخنهای شیخ!
به خواهر شیخ طعنه میزدند که مردم جوانهایشان را کفن میکنند ولی شیخ شما حنا میگذارد؟؟!!
شیخ{ با اصرار خواهرشان} در جواب پرسش خواهرشان ،شکنجه های ساواک را برای فهمیدن نحوه ارتباط با
امام خمینی ره بیان میکنندو همچنین میفرمایند:
به انها بگو هر وقت ناخنتان را کشیدند و شما حنا گذاشتید رنگش به اسانی نمیرود.
لباس اخر!
میگفتیم عراقیها به این لباس حساسند،لباس نطامی بپوشید.با تبسم میگفت:
باخدا عهد بسته ام لباس پیامبر ،لباس اخرم باشد؛به رسوا الله بگویم حق این لباس را ادا کردم.
سه مزار برای یک شهید!
انقدر خاطره شهید در دل مردم جاودانه شد که سنگ مزار یادبودی در گلزار شهدای اردکان برای ایشان ساختند؛و یکی هم در بهشت شهدای بروجرد.مدفن اصلی این شهید بزرگوار در زادگاهش ابادان است؛
جاییکه شهدای گمنام مزار مطهرش را در برگرفته اند.
شهید بزرگوار شیخ محمد حسن قنوتی روحانی جهادگر دوران انقلاب و ایضا دفاع مقدس بودند
که از محضر علمای بزرگی چون امام راحل و ایه الله گلپایگانی بهره جستند…
ایشان در طول حیات پربرکت خویش،علی رغم وجود موانع بسیار {دستگیری های ساواک ،شکنجه هاو…}دست از تلاش برنمیداشتند؛ اگر ممنوع المنبر میشدند مقاله مینوشتند
و حتی کنار منبر ایستاده سخنرانی میکردند و
میفرمودند:من که روی منبر چیزی نگفتم!{با حالت طنز}
راه اندازی اولین ستاد امداد به جنگ زدگان و ستاد کمک رسانی به جبهه های نبرد در بروجرد و…
از دیگر اقدامات ایشان بود.
نحوه شهادت
سرانجام خوردو ایشان با اصابت موشک ار پی جی ۷ واژگون شد بعثی ها پای کوبی کرده و شعار {اسرنا الخمینی} یعنی یک خمینی را اسیر کردیم! شادی میکردند؛شیخ انان را نصیحت کرد؛
ولی انان دست بر دار نبودند به دست و پای شیخ تیراندازی کرده ؛جمجمه ایشان را بریدند و ایشان را از ساختمای در خرمشهر اویزان کردند.
و این بود سرانجام مردی که سالها بدنبال شهادت در ادای تکلیف کوتاهی نکردو
عاقبت ایشان پس از عمری مجاهدت بی وقفه در
۲۴ مهر ۵۹ مصادف با عید قربان،اسماعیل جانش را تقدیم به ابراهیم زمان کرد.
هدیه نثار روح شهید بزرگوار{ اولین روحانی شهید دفاع مقدس}صلوات
با بهره گیری از کتاب فقط بنویس قنوتی