بدنبال بوی سیب....
بوی سیب سرخ
یکی از دوستان شیخ نقل میکند که:همراه ایشان به کاشان رفتیم.عادت شیخ این بود که هرجا وارد میشد به زیارت اهل قبور میرفت.هنگامیکه وارد قبرستان کاشان شدیم شیخ گفت:
ألسلامُ عَلَيكَ يَا أبَا عَبدِالله
چند قدم که جلوتر رفتیم فرمود:
بویی به مشامتان نمیرسد؟
گفتیم:نه! چه بویی؟
فرمود:بوی سیب سرخ استشمام نمیکنید؟
گفتیم:نه!
قدری جلوتر امدیم. به مسئول قبرستان رسیدیم.جناب شیخ از او پرسید:
امروز کسی را اینجا دفن کرده اند؟
او پاسخ داد:پیش پای شما فردی را دفن کرده اند وما را سر قبر تازه در گذشته ای برد.در انجا همه ما بوی سیب استشمام کردیم.
پرسیدیم این چه بویی است؟
شیخ فرمود:
وقتی این بنده خدا را در اینجا دفن کردند وجود مقدس سیدالشهدا تشریف اوردند اینجا و بواسطه این شخص عذاب از اهل قبرستان برداشته شد.
منبع:کیمیای محبت {یادنامه مرحوم شیخ رجبعلی خیاط نکوگویان}
زیارتی ازجانب خدا.....
*حدیث قدسی*
زیارت عاشورا حدیثی قدسی و اسمانی است.
منظور از حدیث قدسی اینستکه:
کلام الهی و اسمانی است، ولی اکنون این سوال مطرح میشود که ایا با قران تفاوتی ندارد ؟!
میدانیم که قران هم کلام نازل الهی بوده و کلامی اعجاز برانگیز است
حال انکه حدیث قدسی گرچه از جانب خداست ولی اعجاز کلام از ان اراده نشده است.
حدیث قدسی بودن این زیارت بنا به روایت صفوان از امام صادق ع است.
برخلاف تصور عامه این زیارت نه تنها زیارت امام حسین ع بلکه زیارت همه اصحاب ایشان است
چنانکه میخوانیم:
السلام علیک و علی الارواح التی حلت بفنائک….
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین ….
و….
***********
و هم چنین در این زیارت ایشان را بعنوان شاه کلید ارتباط با خدا و اهل بیت ع معرفی کردند…
اني أتقرب الي الله و الي رسوله و الي أميرالمؤمنين الي فاطمة و الي الحسن و….
************
هم چنین در این حدیث قدسی بیان شده:
ياأباعبدالله اني أتقرب…اليك بموالاتك و بالبراءة ممن قاتلك …
يعني ميخواهد به ما بياموزد که با موالات حسین ع به سوی حسین ع تقرب جوییم.
و چه زیباست که زائر با توسل به امام حسين ع به او نزديك ميشود و با سرمایه محبت ان حضرت ع ،مقرب درگاه ایشان میگردد.
پروردگارا نصیبم گردان شفاعت حسین ع را روزی که بر تو وارد میشوم،و ثابت بدار گام راستیم را نزد خودت همراه حسین ع و یاران حسین ع
انانکه جانشان را فدا کردند بر حسین ع
سلام باد.
با بهره گیری از کتاب از اسمان تا اسمان {مهدی نیلی پور}
سلمان از ماست....
حقیقت جوی حقیقت
واقعه خندق در سال پنجم هجری در ماه شوال رخ داد. در این جنگ جمعی از یهودیان بنی نضیر برای جنگ
به مکه رفتند و قریش را برای جنگ با پیامبر فراخواندند و از طرفی هم متعهد شدند که اگر به جنگ با پیامبر بروند با انها خواهند بود ….
سپس انها با رهبری ابوسفیان به سمت مدینه حرکت کردند وقتی پیامبر باخبر شدند
با پیشنهاد سلمان فارسی دور شهر را خندق کندند
{پیامبر برای تشویق و انگیزه ی بیشتر مردم خود نیز در کندن خندق شرکت کردند}
از انجاییکه سلمان فارسی توان جسمی بالایی داشت میان مهاجرین وانصار اختلاف افتاد و
هرگروه میگفتند که سلمان از ماست.
{مهاجرین میگفتند چون سلمان از جای دیگر ایران هجرت کرده است از انانست
و انصار میگفتند چون او در زمان ورود پیامبر به یثرب در انجا بوده است از انصار است}
سپس پیامبر فرمودند:سلمان از ماست،سلمان از اهل بیت است.
سلمان فارسی که در ابتدا روزبه نام داشت بنا به برخی روایات ابتدا بر ایین زرتشت بوده و سپس در نوجوانی پیرو ایین مسیحیت شد.
روحیه ی جستجو گر سلمان باعث شد بدنبال حقیقت و دین بهتر برود
او ابتدا برده بود و توسط پیامبر خریداری شد
{او که تحت تاثیر پیشگویی های مسیحیان مبنی بر ظهور پیامبری در سرزمین حجاز بود}
به انچه که در پی ان بود رسید و اسلام اورد و توسط پیامبر سلمان نامیده شد.
او که در زمان عمر بن خطاب بعنوان استاندار مداعن برگزیده شد
ابتدا از امام علی ع اجازه گرفت و والی ان استان شد و تاپایان عمر هم در این سمت بود.
او با اینکه استاندار بود ولی با این وجود از طریق زنبیل بافی امرار معاش میکرد.
امروز سالروز بزرگداشت این یار با وفای پیامبر ص و حضرت علی ع است.
هدیه نثار روح پر فتوحش صلوات
جملات مشترک....
*همه چیز برای میهن اسلامی*
تازه داماد بودو مادرش از خوشحالی در پوست نمی گنجید …
دخترکوچکی داشت که خیلی اورا دوست می داشت…
همسرش پا به ماه بود و خیلی دوست داشت فرزندش را ببیند…
کنکور قبول شده بود انهم بهترین رشته و بهترین دانشگاه…
غرق در ناز و نعمت بود…
هنوز موفق نشده بود به خانه برگردد و فرزندش را که تازه متولد شده بود ببیند…
بی هیچ دغدغه ای ان طرف دنیا مشغول درس خواندن بود…
جملاتی مشترک ولی تکراری…
زندگینامه شهدا را که میخوانی این جملات در اکثرشان دیده میشود
مردانی که هم عاشق خانواده بودند هم ارزوهایی داشتند ولی به پاسداری اسلام و حفظ میهن و دفاع از ناموس
همه ی ارزو ها و دوست داشتنی هایشان را گذاشتند
پا بر نفس اماره گذاشتند
و اسماعیل جانشان را تقدیم به ابراهیم زمان کردند
نگوییم شهدا شرمنده ایم !
{البته قبول دارم که هستیم ان هم خییلیی ولی به معنای این نباشد که وظایفمان را فراموش کنیم}
این پاسخ خوبی برای مادران چشم به راه یا دختر و همسر شهید نیستند …….
بگوییم شهدا با توکل برخدا ما ادامه دهنده ایم!
ادامه دهنده راه و روش شما، میکوشیم و از اسلام ،ارزشها و میهن اسلامی مان
دفاع کنیم….
#دلنوشته
بزرگ بانوی کوچک
دست هایت کوچک بودند برای به اغوش کشیدن رنج و سختی………
و تو چه سربلند بیرون امدی از تمام درد ها و رنجها و دلتنگی ها!
صبر را از چه کسی به ارث بردی بانو جان!
نمیدانم….
اما ایمان همپای تو بود…
هان ای دختر خورشید!
چه کسی میگوید تو خرابه نشینی؟
اینک عرش الهی به پاس قدومت مفروش گردیده….
تورا چه بنامم؟ که ناب تر از شبنم های صبح گاه بر گلبرگ تاریخ نشسته ای…
تورا چه بنامم که اوازه ی برکت و کرمت دلها را به تلاطم دراورده…
تویی که با دستان کوچکت بزرگ گره هایی را می گشایی…
بانو جان سلام بر تو روزی که به این عالم گام نهادی
و روزی که به سماوات پر کشیدی….
/شهادت دردانه ارباب تسلیت/