جست و جوی حقیقت....
به گمان من اورا باید سلمان زمان نامید…
اسمش ادواردو -تک پسر خانواده- ، پدرش جیانی انیلی سناتور معروف ایتالیایی و مادرش از شاهزادگان ایتالیایی بود.
پدرش صاحب بزرگترین کارخانه ماشین سازی ایتالیا-بنام فیات- بود. در ضمن صاحب چندین کارخانه لوکوموتیوسازی و هلی کوپتر سازی ،هواپیما سازی و…. که همه متعلق به فیات بود و..خلاصه تر بگویم درامد خانواده ی انیلی افسانه ای بود؛افسانه ای
چیزی حدود سه برابر درامد نفتی ایران!!!
این خانواده ، قدرت نفوذ بالایی در ایتالیا داشتند،بگونه ای که لقب «خاندان پادشاهی ایتالیا» را به انان داده بودند.
جیانی-پدر ادواردو- مسیحی و مادرش مارلا-یهودی- بود و این امر معمایی شده بود برای ایتالیایی ها که ادواردو اگر بزرگ شد؛چه میکند؟؟!دین مادرش را انتخاب میکند یا پدرش؟؟
چه معمای عجیبی!واقعا اگر پدر و مادر پیرو ادیان مختلفی باشند؛فرزند کدام دین را برمی گزیند؟؟
در ذهن ادواردو اما سوالاتی بود؛خلقت چیست؟اصلا حق و حقیقت چیست؟؟؟
همین سبب شد که او برای ادامه تحصیل رشته ادیان و فلسفه شرق را برای تحصیل در امریکا برگزیند.در طول تحصیل در حدود ۳۰۰ مذهب و فرقه را مطالعه کرداما انگار هنوز گم شده خویش را نیافته بود!!
تا اینکه روزی به کتابخانه دانشگاه رفت.چشمش به کتابی افتاد که رویش نوشته بودthe holy quran-به معنی کتاب مقدس قران- بی اختیار انرا برداشت و شروع کرد به مطالعه.. هرچه میخواند عطشش برطرف نمیشد.
تا اینکه یکروز به مرکز اسلامی در امریکا رفت.در انجا شهادتین را گفت؛اسمش را گذاشت هشام عزیز.
اما یک چیز هنوز مانده بود!
مانده بود حقیقت درونش را چگونه فاش کند؟؟
یکروز تصمیم گرفت مقابل والدینش باایستد و بگوید من مسلمان شده ام. و همین کار را هم کرد. پدر و مادرش سخت بهت زده شدند..
به هر نحوی تلاش کردند جلوی او را بگیرند ولی نتوانستد حتی به فامیل هم متوسل شدند-که با او صحبت کنند و منصرفش سازند ؛ادواردو اما مصمم بود و بالعکس انان را نصیحت میکرد.
ادواردو چند سالی مسلمان شده بود اما کماکان تشنه حق و حقیقت بود…
در این زمان بود که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و در تلوزیون ایتالیا مناظره ای از اقای قدیری و چند کارشناس سیاسی از ایتالیا و امریکا برگزار کردند.
این مناظره مقدمه تحول بزرگتری در زتدگی ادواردو شد.
صبح فردا به دیدار قدیری رفت؛ ادواردو پس از معرفی و احوالپرسی،ماجرای مسلمان شدنش را برای قدیری بیان کرد.از ان پس قدیری چند جلسه ای را برای ادواردو از تشیع گفت؛از امام علی ع و البته از امام خمینی هم شنیده بود…
ادواردو که دیگر شیعی شده بود؛به محضر امام خمینی رسید امام او را بر پیشانی اش بوسه زد که موجب تعجب همگان گردید ؛امام پیشانی کمتر کسی را بوسیده بود.
ادواردو که از ان به بعد حسابی زیر ذره بین صهیونیستها بود؛فهمیده بودند دیر یا زود باید کاری کنند.
او را از ریاست فیات عزل کردند.
پدرش هم که قبلا به او گفته بود از ارث محرومت میکنم؛«اما او همیشه بنا به تعالیم اسلام به والدینش احترام میگذاشت.»
اما هیچ کدام از اینها سبب نشد ادواردو از اعتقاداتش بازگردد.
او که به امام زمان علاقه وافری داشت؛بنا به پیشنهاد فخرالدین حجازی اسمش را مهدی گذاشت.
و گفت:به به چه اسمی زیبا تر از مهدی؟ اسم مولای غریب و غائبمان خيلي بهتر از اسم ادواردو است.اصلا از این به بعد
من ادواردو نیستم. من مهدی هستم.
و ان اواخر رساله ای با موضوع«منجی موعود از نگاه ادیان.»نوشت.
سر انجام ادواردو-مهدی- انیلی در تاریخ ۱۵ نوامبر ۲۰۰۰،مصادف با ۲۵ ابان ۱۳۷۹ توسط سرویس های صهیونیستی ربوده و به شهادت رسید.
و این در حالیست که اتهام خودکشی به او زدند و پرونده قتل او را بسرعت بستند؛ان هم در کشوری که حتی برای مرگ یک گربه یا سگ کالبد شکافی میکنند.اما تنها پسر معوفترین و ثروتمند ترین خانواده ایتالیا میمیرد و بدون هیچ کالبد شکافی او را دفن میکنند.
روز شهادت این شهید بزرگوار مصادف با ایام ولادت امام زمان«عج»شد.
گرچه همه میگویند او از ثروت افسانه ای گذشت ولی در واقع به ثروتی افسانه ای تر رسید.
امروز سالروز اسمانی شدن ادواردو یا بهتر بگویم مهدی انیلی است.
هدیه نثار روح مطهرش صلواات
بدنبال بوی سیب....
بوی سیب سرخ
یکی از دوستان شیخ نقل میکند که:همراه ایشان به کاشان رفتیم.عادت شیخ این بود که هرجا وارد میشد به زیارت اهل قبور میرفت.هنگامیکه وارد قبرستان کاشان شدیم شیخ گفت:
ألسلامُ عَلَيكَ يَا أبَا عَبدِالله
چند قدم که جلوتر رفتیم فرمود:
بویی به مشامتان نمیرسد؟
گفتیم:نه! چه بویی؟
فرمود:بوی سیب سرخ استشمام نمیکنید؟
گفتیم:نه!
قدری جلوتر امدیم. به مسئول قبرستان رسیدیم.جناب شیخ از او پرسید:
امروز کسی را اینجا دفن کرده اند؟
او پاسخ داد:پیش پای شما فردی را دفن کرده اند وما را سر قبر تازه در گذشته ای برد.در انجا همه ما بوی سیب استشمام کردیم.
پرسیدیم این چه بویی است؟
شیخ فرمود:
وقتی این بنده خدا را در اینجا دفن کردند وجود مقدس سیدالشهدا تشریف اوردند اینجا و بواسطه این شخص عذاب از اهل قبرستان برداشته شد.
منبع:کیمیای محبت {یادنامه مرحوم شیخ رجبعلی خیاط نکوگویان}
زیارتی ازجانب خدا.....
*حدیث قدسی*
زیارت عاشورا حدیثی قدسی و اسمانی است.
منظور از حدیث قدسی اینستکه:
کلام الهی و اسمانی است، ولی اکنون این سوال مطرح میشود که ایا با قران تفاوتی ندارد ؟!
میدانیم که قران هم کلام نازل الهی بوده و کلامی اعجاز برانگیز است
حال انکه حدیث قدسی گرچه از جانب خداست ولی اعجاز کلام از ان اراده نشده است.
حدیث قدسی بودن این زیارت بنا به روایت صفوان از امام صادق ع است.
برخلاف تصور عامه این زیارت نه تنها زیارت امام حسین ع بلکه زیارت همه اصحاب ایشان است
چنانکه میخوانیم:
السلام علیک و علی الارواح التی حلت بفنائک….
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین ….
و….
***********
و هم چنین در این زیارت ایشان را بعنوان شاه کلید ارتباط با خدا و اهل بیت ع معرفی کردند…
اني أتقرب الي الله و الي رسوله و الي أميرالمؤمنين الي فاطمة و الي الحسن و….
************
هم چنین در این حدیث قدسی بیان شده:
ياأباعبدالله اني أتقرب…اليك بموالاتك و بالبراءة ممن قاتلك …
يعني ميخواهد به ما بياموزد که با موالات حسین ع به سوی حسین ع تقرب جوییم.
و چه زیباست که زائر با توسل به امام حسين ع به او نزديك ميشود و با سرمایه محبت ان حضرت ع ،مقرب درگاه ایشان میگردد.
پروردگارا نصیبم گردان شفاعت حسین ع را روزی که بر تو وارد میشوم،و ثابت بدار گام راستیم را نزد خودت همراه حسین ع و یاران حسین ع
انانکه جانشان را فدا کردند بر حسین ع
سلام باد.
با بهره گیری از کتاب از اسمان تا اسمان {مهدی نیلی پور}
سلمان از ماست....
حقیقت جوی حقیقت
واقعه خندق در سال پنجم هجری در ماه شوال رخ داد. در این جنگ جمعی از یهودیان بنی نضیر برای جنگ
به مکه رفتند و قریش را برای جنگ با پیامبر فراخواندند و از طرفی هم متعهد شدند که اگر به جنگ با پیامبر بروند با انها خواهند بود ….
سپس انها با رهبری ابوسفیان به سمت مدینه حرکت کردند وقتی پیامبر باخبر شدند
با پیشنهاد سلمان فارسی دور شهر را خندق کندند
{پیامبر برای تشویق و انگیزه ی بیشتر مردم خود نیز در کندن خندق شرکت کردند}
از انجاییکه سلمان فارسی توان جسمی بالایی داشت میان مهاجرین وانصار اختلاف افتاد و
هرگروه میگفتند که سلمان از ماست.
{مهاجرین میگفتند چون سلمان از جای دیگر ایران هجرت کرده است از انانست
و انصار میگفتند چون او در زمان ورود پیامبر به یثرب در انجا بوده است از انصار است}
سپس پیامبر فرمودند:سلمان از ماست،سلمان از اهل بیت است.
سلمان فارسی که در ابتدا روزبه نام داشت بنا به برخی روایات ابتدا بر ایین زرتشت بوده و سپس در نوجوانی پیرو ایین مسیحیت شد.
روحیه ی جستجو گر سلمان باعث شد بدنبال حقیقت و دین بهتر برود
او ابتدا برده بود و توسط پیامبر خریداری شد
{او که تحت تاثیر پیشگویی های مسیحیان مبنی بر ظهور پیامبری در سرزمین حجاز بود}
به انچه که در پی ان بود رسید و اسلام اورد و توسط پیامبر سلمان نامیده شد.
او که در زمان عمر بن خطاب بعنوان استاندار مداعن برگزیده شد
ابتدا از امام علی ع اجازه گرفت و والی ان استان شد و تاپایان عمر هم در این سمت بود.
او با اینکه استاندار بود ولی با این وجود از طریق زنبیل بافی امرار معاش میکرد.
امروز سالروز بزرگداشت این یار با وفای پیامبر ص و حضرت علی ع است.
هدیه نثار روح پر فتوحش صلوات
درسی از اقا امام حسین ع.....
درخواست های امام حسین ع
تقاضاهای امام ع از خداوند از موارد اموزنده ای است که میتواند برای دعاکننده بیاموزد تا چه خواسته را نزد خداوند مطرح کند
فهرست این تقاضاها عبارت از:
۱.بابلا ادب نشدن{وَلا تؤدَبني بِالبَلاءِ}
2.دور نشدن از خدا{وَلا یَقعُدني عَن حَولِك}
۳.به غیر خودت وا مگذار{وَ اِلي غَيرِكَ فَلا تَكِلْنيِ}
۴.از ناامیدان قرارم مده{وَ لا تَجعَلنا مِنَ القانِطيِنَ}*۱
و…..
در خواست ها را که خواندم چند صفحه ای میشدند ولی به نوشتن این چند مورد
اکتفا کردم…
مورد اخر مرا به یاد قصه ی پر غصه ی وداع امام با خانواده اش انداخت….
در وداع اخر امام حسین ع ،عیالش به او عرض کرد:
مارا به مدینه برگردان.در این بیابان در میان این جمع دشمن چه کنیم؟
توحید را از امام حسین ع یاد بگیریم.
وقتی که دور حسین ع را گرفتند و چنین تقاضایی کردند امام ع با یک جمله همه را امیدوار کرد
{اللهُ خَليِفَتيِ عَلَيْكُمْ:همه را بخدا میسپارم}
اری نعم الوکیل است خدا. نگهداری خوبی از عیال امام حسین ع کرد؛
و گرنه این اشرار چگونه میگذاشتند یک نفر جان سالم به در بَرَد.
اشراری که از کشتن طفل شیرخوار باکی نداشتند.۲
در واقعه کربلا درسهای فراوانی نهفته است بکوشیم از این درسهای انسان ساز و قهرمانان این جریان غافل نشویم…..
با بهره گیری از کتب:
برگهایی از دفتر امام حسین ع{قدرت قاسمی}
فقط به امید خدا{محمد باقر نبی نزاد}